عکس نوشته فوت پدربزرگ اینبار در سایت توپ تاپ و در سال جدید ۹۸ بصورت یک مجموعه ی زیبا ، سوزناک و غمگین طراحی شده است ، عکس پروفایل درباره ی درگذشت پدربزرگ همیشه یادآور بعضی از خاطرات خوب و فراموش ناشدنی در سال های گذشته است ، بطور کلی از دست دادن یکی از بزرگان خانواده میتواند سبب مصیب و دردهای روحی زیادی شود ، خصوصا جوان ها با پدربزرگ ها روابط خوبی دارند و طاقت جدایی یا دوری از آن ها را ندارند ؛ همیشه و همیشه متن های عاشقانه و احساسی را از زبان کاربران در مورد پدربزرگ ها شنیده ایم ، باید قبول کنیم که خداحافظی کردن با آن ها کار ساده ای نیست ، و ممکن است موجب شود تا برای مدتی طولانی دپرس شوید و همیشه دلتنگ ایامی باشید که در کنار آن ها بوده اید ! در ادامه این البوم را شاهد باشید
الهی بمیرم برات اولین سالیه ک روز پدر نیستی تا من به رسم عادت مثله سالایه گذشته بیام خونتون دور هم بگیمو بخندیم.امسال شاید نیام خونتون چون طاقت دیدن اشکایه مامان بزرگو غصه خوردن بچهاتو ندارم.ولی میام خونه جدیدت بهت سر میزنم با ی شاخه گل.اخه وقتی واست یچیزی میگرفتیم ذوق میکردی دلم میخواد روحتم شادباشه تو اسمونا
مهربانترین پدر بزرگ دنیا
شماره ات خاموش است
زنگ میزنم کسی به جز سکوت محض
پشت گوشی نیست
دلم برای دیدنت پر میکشه
پدربزرگم ازته دلم دوست دارم روحت شاد نامت جاودان پدربزگ خوبم
عصرهاخونه ی عزیز،عطرچایی وحرف زدنامون وخندیدنای قشنگتون
عالمی داشت واسه ی خودش.
برعکس همه من آلزایمرت را دوست داشتم زمانی که اسمم رایادت میرفت وخودم رو معرفی میکردم وآن لحظه که میفهمیدی وباذوق میگفتی زینب خاتون؟! واین خاتونی که شمابه آن اضافه میکردی!عجیب دلچسب بودبرایم.
هنوزهم خانه ی عزیزهست،چای هست،ماو حرف زدنامون هستیم،
اماگاهی یادمان میرود که نیستی
باباتقی!
گاهی یادمان میرودنیستی وحالت رامیپرسیم
یادمان میفتدنیستی و بابغض یجوری کنار می آییم،
ومن دلتنگ چای دادن دستت باچندتادونه توت خشک شده ام،
دلتنگ همون روزام که بودی و دیدنت حالمونو خوب میکرد!
گاهی یادمون میرودکه نیستی پدربزرگ
پدربزرگ عزیزم روحت شاد و یادت گرامی
پدربزرگ همیشه واژه ای بود برایم به معنای خونه بزرگ و شلوغش،که همه را دور هم جمع میکرد به بهانه مناسبت ها….
و صبح که از خواب، اگر کمی زودتر بلند میشدی همه جا را پر از پتو و تشک میدیدی..
پدربزرگ واژه که چه بگویم،بهتر است بگویم حقیقتی بود از صورتی خندان و مقتدر.
و اکنون دوسال است که نیست در بینمان و اکنون بعد از دو سال هم خودم در ته قلبم به نبودنش عادت نکردم.
همواره جایت خالیست.
دلم تنگته پدربزرگ، جات خیلی خالیه اینجا… در آرامش باشی هر جا که هستی
پدربزرگ عزیزم،
بزرگتر خاندان از بینمون رفت…
دوستان ممنون میشم فاتحه ای بفرستید.
پنجشنبه است و
دوباره دلم برای کسانی که ندارمشان تنگ است.
پنجشنبه است و
چقدر جای خالی بعضیها را زیاد احساس میکنیم.
به رسم کهن،
یاد میکنیم از آنها که
وقتشان و مکانشان از ما جداست..
یاد میکنیم از آنها که دلتنگشان میشویم..
یاد میکنیم از آنها که هنوز دوستشان داریم..
دلمان گرم به خاطره ی پدرهایی که نیستند،
مادرهایی که رفته اند..
فرزندانی که زودتر ازپدرومادرشان رفته اند…
دلمان گرم
به یاد خواهرها و برادرهایی که سفر کردند..
به یاد آن عشق های بار بسته..
فاتحه ای ره توشه میکنیم.. باشد که پروردگار
بیامرزدشان و بیامرزدمان… الهی آمین
هرروز هروز دلتنگی بیشتر میشود….
ای کاش بودی
پدربزرگم ، مهربونیاش
پدربزرگ نازنينم روحت شاد.
يه تار موت مي ارزيد به خيليا…راحت بخواب
به من تسلیت نگویید…
آسمانی شدنت مبارك بزرگ ترین مرد دنیام!
به من تسلیت نگویید
آقا
توی شهری که تو نیستی …
همه جارو غم گرفته …
ای وای پدربزرگم
شعر مرگ پدربزرگ
کشتمه او سفرکه ورنگردت
چَش میارِم، چَش مورِم، هیچ نِی دِیارِت
غمِ دیریت کُشتِمَه، میپرسِم احوالِت .
نِمیری دِ خاطِرِم نَه هَمَه وَختی
نیِای یَه سیکِ دِلِم یِه داغِ سختی
شیر ِنر دِ او بِیاوُو، بُردَه خاوِش
هَمچِنو چی اَسیاویی، اُفتایَه آوِش
اِی پِیا، حاکِم پِیا حیفَه بَمیرَه
وِ چِرا که بُوَه ی ژار و فقیرَه
سر بزنیم ولی همه حرفامون فقط در حد شعاره .
پدر بزرگ عزیزم تا وقتی بود خیالمون از
بعضی چیزا راحت بود .
ولی حالا که رفته به چه بهونه ای به خونه
پدر بزرگ و مادر بزرگ مرحومم سر بزنیم ؟
خونه ای که بعد از فوت مادر بزرگ عزیزم
به خاطر پدر بزرگم گاهی اوقات دور هم جمع میشدیم .
الان به چه بهونه ای تو خونتون دور هم جمع بشیم وقتی دیگه بزرگمون نیست
.دلمون خیلی تنگ میشه.
برای خونه ای که نه فقط برای من برای کل فامیل
پر از خاطره و دور هم جمع شدنامون و بگو بخندامون و شیطنت های روزای بچگیمونه .
.برای اون روزای برفی و سردی که وقتی صبح میرسیدیم اردبیل و همه جا رو برف سفید کرده بود شما بودین که
بعد از نمازتون چشم انتظار ما مینشستین تا در رو
زود باز کنید که ما سردمون نشه .
.برای اون روزایی که همه فامیل همدیگه رو
دوست داشتن و کنار هم شاد بودیم و دست جمعی
به سفر و گردش میرفتیم و از وجود همدیگه لذت میبردیم .
.آقا ، پدر بزرگ ، خیلی اذیتت کردیم حرصت دادیم
باهات لج کردیم و این اواخر کم بهت سر میزدیم .
.الان واقعا میفهمم چه قدر جات برامون خالیه .
چه قدر دوست داشتیم . چه قدر خیالمون
از بودنت راحت بود .
.خیلی دلتنگت شدم آقا . خیلی دلم گرفت از اینکه
قدر بودنتو ندونستیم .
کاشکی بوودی . کاشکی بووووودی …حیف…
ما رو ببخش
تصاویر متن دار و سوزناک در مورد فوت پدربزرگ
پدربزرگم رفت…
همین…
رفیقم رفت…
مرد بود و مردیش همیشه هست
پدر بزرگ عزیز و مهربونم
چقد تلخه امسال که دومین سالیه که پیشمون نیستی.
بابام هنوزم داره غصه نبودتو میخوره.
روحت شاد ای عزیز از دست رفته.
خالیست جای مهربانی دستانتان
بر اوراق سبز خاطره های زندگیمون
و جای خالی نگاهتان
در مجذور آیینه های دلتنگ
روحتان همیشه در آرامش
تاریک شد هوا و تو رفتی به شهر نور
بی درد و ترس کردی از این زندگی عبور
از آن زمـــان که فاصــله افتاد بیــن ما
هر شب به یاد توقبـــل را می کنم مرور
یک چهره داشتی پر از احساس های ناب
یک قلب مطمئن پر از ایمان و عشق و شور
دستی که از لطافت بسیار پینه داشت
عمری پر از شرافت و از کینه هـــا به دور
رفتی اگر چه از نظر چشـــم ماولــی
از یاد ما نمی رود آن چشــمه ی صبـــور
گفتی نمی دهد به کسی مهلتی اجل
خوابیده این شتر در هر خانه ای به زور
بازگشت همه به سوی اوست (پدربزرگم آسمانی شد)
قبول دارید؟
آدم زنده به محبت نیاز دارد
و مُرده به فاتحه…
ولی ما جماعت برعکسیم
برای مُرده گل می بریم و زاری میکنیم
ولی برای زنده حتی از یک احوالپرسی هم دریغ میکنیم
عکس و متن برای چهلیمن روز درگذشت پدربزرگ
چهلمین غروب غم انگیز
این چهل روزبرای ماچهل ساااال گذشت
پدربزرگم خدا بیامرزدت
روزها رفت و گذشت و در اندیشه باز آمدنت،
لحظه ها طی شد و مرد!
و نگاهم هر روز، باز هم با همه شوق، کوچه ها را پایید.
مثل آن روز که می آمدی از دور … دریغ!
دل من در غم هجران تو ای خوبترین،
چه بگویم، چه کشید …
آه دو سال گذشت
نیستی اما من دارمت همیشه جایی خلوت و دنج لا به لای تمام نداشته هایم…(روحت شاد بابابزرگ)
عکس پروفایل + متن درباره از دست دادن پدربزرگ
عکس و متن درباره پدربزرگ آسمانی شده
براي خيلي از ما، قصه هاي پدربزرگ ها و
مادربزرگ ها هميشه شيرين بوده و هست!جشنواره قصه گويي كانون پرورش فكري
كودكان و نوجوانان فرصتي است تا كاري كنيم شيريني قصه هاي اين عزيزان به
كام همه بنشيند. كمك كنيم مادربزرگ و پدربزرگ هايمان در اين جشنواره قصه
بگويند.
میرید بمیرید در این عشق بمیرید
در این عشق چو مردید همه روح پذیرید
بمیرید بمیرید وزین مرگ مترسید
کز این خاک برآیید سماوات بگیرید.
پدربزرگ عزيز ،مهربان،دلسوز و شريفم، روحت شاد .
عکس نوشته پدربزرگم فوت کرد همراه جملات کوتاه
پدربزرگم خیلی دل نازک بود…
یادمه حتی وقتی صحنه غمگین یه فیلم رو میدید اشکش درمیومد…
اصلا فرقی نداشت اون صحنه چی باشه فقط مهم این بود که غمگین باشه…
یادمه هر بار که پای تلوزیون اشک میریخت بچه ها پشت سرش آروم میخندیدن و میگفتن باز این شروع کرد…
یه روز رفت تو آشپزخونه که واسه خودش چایی بریزه
رفتم دنبالش و ازش پرسیدم پدربزرگ شماچرا انقدر دل نازکید که سریع چشماتون پر اشک میشه؟؟؟
لیوان دستش بود
لیوان رو پرآب کرد،طوری که تا یکم تکون خورد آب لیوان ریخت…
گفتم خب پدربزرگ کمترپرمیکردی که نریزه…
گفت این لیوان رو میبینی
این لیوان دل آدم….. گفت این آب رو میبینی …این #آب_بغض_آدمِ…
خدانکنه دل آدم بیش از حد پر از بغض باشه
خدانکنه لب به لبِ دل آدم پرِ بغض شده باشه
اینجوری بایه تکون کوچیک
بایه حرف
بافکر کردن به یه خاطره
حتی با یه صحنه غمگینِ توی فیلم اشکت درمیاد
ان شالله هیچوقت دلت پر از بغض نباشه
چون دلت که از عالم و آدم گرفته باشه
مثل من واسه هر چیز کوچیکی اشک میریزی و پشت سرت به تو میخندن… امیرعلی اسدی
پدربزرگم روحت شاد
خدایا… خودت میدونی که چقدر دوسش داشتم
خودت میدونی که باهاش قولو قرارایی گذاشته بودم…
شرمنده اش شدم
بابابزرگ یعنی قشنگترین کلمه دنیا
که هیچ مترادفی نمیتونی براش پیدا کنی !
نبودن هایى هست که هیچ بودنى جبرانشان نمیکند و آدمهایی هستند که هرگز تکرار نمیشوند و تو آنگونه ای پدربزرگ …
بیست
و شش سال از غروب ناباورانه عزیزمان گذشت،دست تقدیر او را از باغ زندگی
جدا کردو جز مشتی خاک بر ما باقی نگذاشت.بیست و شش سال از پرواز معصومانه
اش گذشت،این بیست و شش سال را با یاد و بی حضورشچه تلخ و مبهوت به پایان
بردیمو در فراقش چه خونها که از دل چکیدو چه اشکها که بر رخ دوید،هنوز به
یادش اشک می ریزیمتا شاید آرام گیریمو با حضور یاران رفتنش را باور کنیم
پدربزرگم… سالگرد
امروز،
خواب عجيبي ديدم. درست در همان جايي بودم كه آرزويش را داشتم. فقط همان
قدر بگويم كه عجيييب رويايي بود و زيبا! اما… تنهاي تنها!
گويي دلم گرفته بود! از چه؛نميدانم!
ناگهان، تو آمدي! تو را ديدم!
دويدم سمتت. گفتي نيا! زود است! گفتم فقط چند دقيقه…
گفتي دلت گرفته؟ گفتم آري! گفتي براي چه؟ گفتم نميدانم!
گفتي ميدانم!
گفتم پس تنهايم نگذار. گفتي تنهايت نميگذارم. گفتم حواست به من هست؟ گفتي آري… بيا. بيا با من! …
.
از خواب پريدم!
از همان لحظه، حس همان روز لعنتي اي را دارم كه از خواب بيدارم كردند و خبرم دادند كه ديگر نيست…
و من، فقط سكوت كردم و نگاه! چون باور نميكردم!
و سرم گيج رفت!
چه روز وحشتناكي!
هنوز هم هرگاه به آن روز فكر ميكنم تمام بدنم ميلرزد! (مثل همين امروز)
آخر ميدانيد چرا؟؟
امروز، همان روز است…
يعني دومين سال نبودنش…
و من، همچنان نميخواهم او را آنجا ببينم….!
دومين سالگرد
روحت شاد بابابزرگ خوبم
عکس پروفایل فوت پدربزرگ
از تمام دلتنگی ها، از اشک ها و شکایت ها که بگذریم
باید اعتراف کنم پدربزرگم که میخندد خوشبختم
برخیز تاب و توان من بردی
برخیز که داد از امان من بردی
تورا قسم بخدا به پا خیز و بنگر
چگونه روح مرا با خود کندی و برد
خانه پدربزرگ را دوست دارم
آنجا که زمان در اختیار کودکی من است…
داستان گنجشک های پرصدا و شاد…
لای درخت پیر توت…
در قلب مهربان کودکی…..
خانه ی پدربزرگ من….!
باران و ناودان و کوچه ها…
لاکپشت پیر باغچه..!
لبخند و قصه های شب…
یادگار خوب من….. خانه ی پدربزرگ من……
بابا جون مهربونم خیلی دوستت دارم
حتما از لینک و آدرس پایین هم دیدن کنید